نویسه جدید وبلاگ

نام هاي ايراني و معاني آن!!‌



آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داريوش سوم
آبتين : نام پدر فريدون پادشاه پيشدادي
آتوسا : قدرت و توانمندي - دختر کورش وزن داريوش اول
آفر : آتش - ماه نهم سال شمسي
آفره دخت : دختر آتش - دختري که در ماه آذر به دنيا آمده است .
آذرنوش‌: شيرين و دل انگيز
آذين : زيور، طاق نصرة‌، تزئين ، آرايش
آراه : نام فرشته موکل روز بيست و يکم ازماه پنجم درآئين زردشت
آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، اميد
آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانيان - پهلوان کمانگير ايراني در لشگرمنوچهر
آرتین: عاقل و زیرک,نام پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
آرتام:والی فریگه در زمان کوروش هخامنشی
آرتمن:نام برادر بزرگ تر خشایار شاه پسر داریوش شاه
آرشام : بسيار قوي - پدر بزرگ داريوش بزرگ هخامنشي
آرمان : آرزو - خواهش - اميد
آرمين : آرام گرفتن - پسر کيقباد پادشاه پيشدادي
آرميتا: آرامش يافته ، کلمه اي زردشتي است
آريا فر: دارنده شکوه آريائي
آريا : آزاده نجيب - يکي از پادشاهان ماد - مهمترين نژاد هند و اروپائي
آريا مهر : دارنده مهر ايران - از سرداران داريوش سوم
آرين : سفيد پوست آريائي
آزاده : دلير و بي باک ، رها
آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق
آزرمدخت : يکي از ملکه هاي ساساني
آزيتا : آزاده
آناهيتا : الهه آب
آونگ : شبنم - نام کردي
آهو: شاهد ، معشوق، يکي از همسران فتحعلي شاه قاجار
آيدا : شاد، ماه - نام تذکمنب

اتسز : لاغر و استخواني - از پادشاهان خوارزم
اختر : ستاره ، علم ، درفش
ارد : خير وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکاني
ارد شير : شير زيبا - اردشير بابکان بنيانگذار سلسله ساسانيان
اردوان : نام پادشاهان معروف اشکاني
ارژن : درختي با چوب بسيار سخت و محکم - نام کردي
ارژنگ : آرايش - کتاب ماني نقاش - ديوي که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان : شير، دلير و شجاع - نام پادشاه سلجوقي
ارغوان : نام درختي با گل و شکوفه هاي سرخ رنگ
ارمغان : هديه ، تحقه ، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشيد شاه پيشدادي
اروانه : نام گلي کوهي است - نامي کردي
استر : ستاره - بردارزاده مردخاي وزن خشايارشاه
اسفنديار : پاک آفريده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان : منسوب به اشک - بنيانگذار سلطنت پارتها
اشکبوس : پهلوان کوشاني که به کمک افراسياب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکايت گذشتگان
افسون : سحر و جادو ، حيله و تزوير
افشين : با همت .
اميد : انتظار ، آرزو
انوش (‌ آنوشا ) : استوار و جاويد - دخترمهرداد ششم
انوشروان : دارنده لوح جاويدان - لفب خسرو اول پادشاه ساساني
اورنگ : عقل و کياست ، تخت پادشاهي
اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز
اوستا : نام کتاب آسماني زردشت
اهورا : صاحب ، فرمانرواي دانا
اياز : بزرگ و پاينده - نام غلام ترک سلطان محمود غزنوي
ايران : محل زندگي آريائيها
ايراندخت : دختر ايران
ايرج : ياري دهنده آريائيها - پسرفريدون ، پادشاه و پهلوان ايراني
ايزديار : کشي که خداوند يار اوست

بابک : پدر کوچک ، جد اردشير ، پسر ساسان
باپوک : کولاک ، نامي کردي
باربد : پرده دار ، موسيقي دان و نوازنده دربار خسرو پرويز
بارمان : لايق - نام سردار افراسياب
بامداد : پگاه ، سپيده دم - نام پدر مزدک
بامشاد : کسي که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانيان
بانو : خانم ، ملکه ، لقب آناهيتا الهه نگهبان آب
بختيار : خوشبخت ، خوش اقبال - استاد رودکي در موسيقي
برانوش : مهندس رومي که پل شوشتر را در زمان شاپور ساساني
برديا : پسر کورش و برادر کمبوجيه
برزو : بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزويه : طبيب مشهور انوشيروان و مترجم کليله ودمنه از هندي به پهلوي
برزين : بلند و تنومند - ازپهلوانان ايران - نام پسر گرشاسب
برمک : از وزيران ساساني - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر : خورشيد بزرگ - نام وزير دانشمند انوشروان ساساني
بنفشه : گلي رنگارنگ و زينتي با عمر نسبتا طولاني
بوژان : رشد کرده - نامي کردي
بويان : خوشبو - مامي کردي
بهار : شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسي
بهارک : بهار کوچولو
بهاره : بهاري
بهتاش : خوب ومانند
بهداد : نيک آفريده شده
بهرام : پيروز ، ايزد پيروزي درآئين زردشت ، لقب برخي از پادشاهان ساساني
بهديس : خوش رنگ ، خوشگل
بهرخ : زيبا چهره ، قشنگ
بهرنگ : خوش رنگ
بهروز : خوشبخت ، نيکبخت
بهزاد : نيک نژاد - مينياتوريست مشهور صفويان - نام اسب سياوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نيک انديش - برف انبوه که از کوه فرو ريزد - جانشين اسفنديار
بهناز : خوش ناز‌، باناز ، طناز
بهنام : نيک نام
بهنود : سلامت ، عافيت
بهنوش : کسي که نيک مينوشد
بيتا : بي همتا ، بي مانند
بيژن : ترانه خوان ، جنگجو - پسر گيو و دلداده منيژه

پارسا : پاکدامن ، زاهد
پاکان : پاکها - نامي کردي
پاکتن : نيکو چهر پاکيزه تن
پاکدخت : دختر پاک
پانته آ : همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هديه کردند امانپذيرفت
پدرام : آراسته ، نيکو ، شاد
پرتو : روشن ، تابش
پرشنگ : تابش ، آتشپاره
پرتو : روشن ، تابش ، فروغ
پرستو : پرنده مهاجر
پرويز : پيروز - لقب خسرو دوم ، پادشاه ساساني
پرديس : بهشت ، باغ و بستان
پرهام : ازاشخاص بسيار ثروتمند در زمان بهرام گور
پژمان : افسرده ، غمگين
پژوا : بيم و هراس
پرنيا : پارچه حرير
پشنگ : ميله آهني - نام پدرافراسياب
پروانه : حشره اي زيبا که خود را به شعله مي زند
پروين : ثريا ، ستارگان کوچک نزديک به هم
پري : فرشته ، جن ، همزاد
پريچهر : زيبا روي - نام زن جمشيد شاه
پريدخت : دختر پري ، همسر سام نريمان و مادر زال
پريسا : همچون پري
پرناز: پري ناز دار
پريوش : پري روي ، فرشته روي
پريا : کبوتر بال شکسته اي که به دنبال آشيانه مي گردد.
پوپک : هدهد
پوران : جانشين ، يادگار
پوراندخت : نام دختر خسروپرويز
پوريا : پهلوان محمد خوارزمي ملقب به پورياي ولي
پولاد : آهن سخت و کوبيده ، نام پهلوان ايراني زمان کيقباد
پويا : رونده و دونده - نامي کردي
پونه : گياهي خوش عطر و بو که در کنار جويها مي رويد.
پيام : الهام ، وحي ، پيغام
پيروز: کامياب ، فاتح ، نام چند نفر از پادشاهان ساساني
پيمان : عهد ، قول وقرار - عنوان اسامي مردان در فارسي دري

تابان : تابنده ، منور
تاباندخت : دختر تابناک
تاجي : تاجدار ، نام و عنواني در فارسي دري
تارا : ستاره
تاويار : آتشبان - نامي کردي
ترانه : زيبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه
تناز : نازنين ، با ناز و کرشمه - نامي کردي
توران : نام دختر خسروپرويز - سرزمين تور
توراندخت : دختري از توران
تورج : دلاور ، يکي از سه پسر فريدون شاه
تورتک : خروس صحرايي ، قرقاول
توفان : باد سخت
توژال : برف اندک - نامي کردي
تير داد : داده تير ، اشک دوم پادشاه اشکاني
تينا : گل ، نامي کردي
تينو : تشنه ، نامي کردي

جابان : سردار ايراني يزدگرد
جامين : اسم يکي از قهرمانان ايران زمين ، نامي کردي
جاويد : پايدار ، هميشگي
جريره :‌ نام دختر پيران ويسه که همسر سياوش شد.
جمشيد : پسر طهمورث چهارمين پادشاه پيشدادي
جوان : برنا ، دلير ، شاداب
جويا : جوينده - پهلوان مازندراني بود که بدست رستم کشته شد.
جهان : دنيا ، عالم ، گيتي ، کيهان
جهانبخت : شانس و اقبال جهان
جهانبخش : بخشنده جهان
جهاندار : نگهبان جهان
جهانگير : فاتح جهان - نام پسر رستم
جهان بانو : بانوي جهان ، ملکه جهان
جهاندخت : دختر گيتي
جهان ناز : مايه فخر عالم
جيران : آهو ، نامي ترکي

چابک : زرنگ ، چالاک
چالاک : سريع و زبردست
چاوش : پيشرو و پيش قراول کاروان
چترا : دوازدهمين پادشاه سلسله ماد
چوبين : کنيه و لقب بهرام چوبين سردار انوشيروان
چهرزاد : نام دختر بهمن است که سي سال پادشاهي کرد

خاوردخت : دختر مشرق زمين
خداداد : خدا داده
خدايار : دوست خدا - فرمانرواي بخارا بوده است
خرم : شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت : دختر شاد و خندان
خسرو : مشهور ، نيک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساساني
خشايار : قهرمان ، نيرومند - نام پسر داريوش کبير هخامنشي
خورشيد : درخشنده آفتاب - معشوقه جمشيد درداستان جمشيد و خورشيد

دادمهر : زاده آتش ، نام استاندار پارسي طبرستان
دارا : مالدار، ثروتمند ، از نامهاي خداوند
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کياني
داريا : دارنده ، ازنامهايي که در اوستا آمده است
داريوش : نگهبان نيکي - فرزند ويشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشي
دانوش : از اسمهائي که در کتاب وامق و عذرا آمده است
داور‌:‌ حاکم عادل ، قاضي
دايان : ماما ، نامي کردي
دريا : بحر ، نام فرزند علاالدين عماد شاه
دل آرا : محبوب و معشوق
دل آويز : دلچسب ، دلکش ، آويزه دل
دلارام : مايه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگيز : گوارا ، مطلوب
دلبر : برنده دل ، يار و معشوق
دلبند : عزيز و گرامي
دلربا : رباينده دل ، محبوب
دلشاد : شادمان و خوشحال
دلکش : جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذير
دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز : مهربان ، مشفق
دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه
دنيا : عالم و گيتي
ديااکو: اولين پادشاه مادها در قرن هفتم پيش از ميلاد
ديانوش : دزد دريائي در داستان وامق و عذرا
ديبا : پارجه ابريشمي رنگي ، روي زيبا
ديبا دخت : دختر زيبا ، دختري همچون پرنيان

رابو : نام گلي بهاري - نامي کردي است
رابين : مشاور ، متعمد - نامي کردي است
رادبانو : بانوي بخشنده و جوانمرد
رادمان ( رادمن ) : نام سپهسالار خسرو پرويز ساساني
رازبان : راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسي دري
راژانه : رازيانه - نامي کردي براي دختران
راسا : هموارو صاف - نامي کردي
رامتين : آرامش تن - موسيقي دان عهد ساسانيان
رامش : فراغت ، آسودگي ، راحتي ، نام هيربد زردشتي
رامشگر : خواننده و نوازنده ، خنياگر
رامونا : نگهبان عاقل
راميار : چوپان و گوسفند چران
راميلا : خداي بزرگ ، نامي آشوري است
رامين : معشوقه ويس ، نام يکي از سرداران ايران
راويار : شکارچي - نامي کردي
رژينا : مانند روز - نامي کردي
رخپاک : داراي چهره پاک
رخسار : چهره ، سيما
رخشانه : منسوب به رخش
رخشنده : تابان ، کنايه از خورشيد است
رزميار : رزمنده ، مبارز
رستم : تنومند و قوي اندام ، جهان پهلوان ايراني و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا : نوراني ، روشن
روبينا : ياقوت سرخ
رودابه : فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه اي در غرب ايران
روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساساني
روشنک : مشعل دار ، همچنين نام دارويي گياهي است
روناک : روشن
رهام : نام پسر گودرز
رهي : راهي شده ، روان ، مسافر
ريبار : رهگذر ، نامي کردي
راسپينا : پائيز ، لغت زند و پازند

زادبخت : خوشبخت ، خوش اقبال
زاد به : بهزاد ، نيک زاده شده
زاد چهر : داراي نژاد پاک و اصيل
زاد فر : زاده روشني
زال : فرزند سپيد موي سام نريمان و پدر رستم قهرمان ملي ايرانيان
زادماسب : برادر شاپور ساساني ، نام يکي از قضات ساساني
زاوا : داماد ، نامي کردي
زردشت : صاحب شتر زرد و زرين ، پيامبر ايران باستان
زرنگار : طلا کوب ، زرين
زري : طلائي ، زربفت
زرين : طلائي رنگ ، منصوب به زر
زرينه : آنچه منسوب به زر است
زمانه : روزگار ، دهر
زونا : گياهي با گل کبود رنگ ، نامي کردي
زيبا : خوشگل ، قشنگ ، خوب ونيکو
زيبار : قبيله اي از کردها ، نامي کردي
زيما : زمين ، لغت اوستائي
زينو : زنده ، پابرجا - نامي کردي

ژاله : شبنم ، قطره
ژالان : گلهاي داراي قطره و شبنم - نامي کردي
ژيار : زندگي ، زندگي شهري - نامي کردي
ژينا : زندگي و حيات - نامي کردي
ژيوار : زندگي

سارا : صحرا ، کوه و دشت - نامي کردي,زبده,خالص
سارک : سار کوچک ، پرنده اي سياه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ : نام سازي شبيه به کمانچه
ساره : بامداد ، فردا - نامي کردي
ساسان : سوال کننده ، رئيس معبد آناهيد استخر که خاندان ساسانيان به او منسوبند
ساغر : پياله شرابخوري ، جام
سام : سيه چرده - جهان پهلوان ايراني وجد رستم
سامان : ترتيب ، نظام ، زندگي
سانا : سهل و آسان
ساناز : کمياب ، نادر، نام گلي است
سانيار : حامي و يار و پشتيبان - نامي کردي
ساويز : خوش اخلاق ، مهربان - نامي کردي
ساهي : آسمان صاف - نامي کردي
ساينا : خانداني از موبدان زردشتي ، سيمرغ
سايه : منطقه تاريک پشت هر جسم ، حمايت
سپنتا : مقدس ، محترپ
سپند : اسفند
سپهر : آسمان ، نام فرزند کيخسرو
سپهرداد : بخشيده اسمان - داماد داريوش هخامنشي
سپيدار : درخت سفيد
سپيد بانو : بانوي سفيد و درخشان
سپيده : سحرگاه ، سپيدي چشم
ستاره : کرات آسماني که در شب مي درخشند
ستي : دختر ، سيتا
سرافراز : سربلند ، متکبر
سرور : رئيس ، پيشوا
سروش : شنيدن و فرمانبرداري - فرشته مظهر اطاعت
سرور : شادماني ، خوشحالي
سوبا : شناگر ، فردا
سوبار : اسب سوار - لغت زند و پازند
سنبله : يک خوشه گندم
سودابه : دختر زا - سود ده
سوري : سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم
سورن : خانواده اي در دوره اشکانيان که قدرتمند بودند
سورنا : سردار دلير و خردمند پارتي
سوزان : سوزنده ، ملتهب
سوزه : سبزه ، نامي کردي
سوسن : گلي به رنگهاي سفيد، کبود ، زرد و حنايي
سومار : نام قبيله اي از کردها
سولان : نام گلي است ، نامي کردي
سولماز : زني که پيرو پژمرده نمي شود
سوگند : شاهد گرفتن خدا يا بزرگي را گويند
سهراب : سرخ روي ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانيان بود
سهره : پرنده اي خوش آواز، با پرهاي سبز و زرد
سهند : کوه آتشفشان قديمي در آذربايجان
سيامک : مجرد - نام پسر کيومرث
سياوش : دارنده اسب سياه ، فرزند کيکاووس که ناجوانمردانه و بي گناه به قتل رسيد
سيبوبه ‌: مانند سيب ، دانشمند شهير ايراني ، منصف الکتاب
سيما : چهره ، رخ
سيمدخت : دختر نقره اي و سفيد
سينا : مرد دانشمند ، نام پدر شيخ ابوعلي سينا
سيمين : نقره اي ، سفيد ، روشن
سيمين دخت : دختر نقره اي و سفيد

شاپرک : پروانه
شادي : شادماني ، خوشحالي ، شور شادان : شادمان
شادمهر : مهربان ، با محبت
شاران : گردنبند درست شده از بادام - نامي کردي
شاهپور : پسر شاه ، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساساني
شاهدخت : دختر شاه ، شاهزاده خانم
شاهرخ : شاه منظر ، کسي که رخساري همچون شاه دارد
شاهين : پرنده اي شکاري
شاهيندخت : دخت شاهين
شايسته : سزاوار ، لايق
شباهنگ : بلبل ، ستاره کاروان کش
شب بو : نام گلي است که شب هنگام باز مي شود
شبديز: سيه فام ، سيه چرده ، نام اسب خسروپرويز
شبنم : رطوبتي که شب هنگام روي گلها مي نشيند
شراره : گرماي سوزان ، عشق فراوان ، نامي کردي
شرمين : شرمسار ، خجل
شروين : يکي از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساساني
شکوفه : گل درختان ميوه دار ، شکفته
شکفته : خندان ، بشاش
شمشاد : درختي زينتي و تقريبا هميشه سبزکه دستمايه بسياري از شاعران است
شمين : خوشبو، خوش عطر
شوان : شبان ، چوپان - نامي کردي
شميلا : از نامهاي ارمني ايراني به معني بانوي بزرگوار
شورانگيز : فتنه انگيز ،‌ ايجاد کننده شور و شوق
شوري : خوش قيافه ، قد بلند- نامي کردي
شهاب : شعله آتش ، سنگ آسماني ، ستاره دنباله دار
شهبار : درخورشاه ، لايق شاه
شهباز : باز سفيد رنگ ، شاه باز
شهبال : پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد : داده و بخشيده شاه
شهرآرا: آنکه به زيبايي مايه آرايش شهراست ، آرايش دهنده شهر
شهرام : رام و مطيع شاه
شهربانو : بانوي شهر ، ملکه
شهرزاد : شهرزاده ، بومي - نقال قصه هاي هزار و يک شب
شهرناز : خواهر جمشيد و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش : شيريني شهر
شهره : مشهور و نامي
شهريار : پادشاه ، يارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب
شهرزاد : شاهزاده ، فرزند شاه
شهلا : زن سيه چشم
شهنواز : نوازش شده شاه
شهين : منسوب به شاه
شيبا : نسيم شبانه - نامي کردي
شيدا : آشفته و عاشق
شيده : ‌خورشيد ، درخشان
شيردل : پهلوان و دلاور
شيرزاد : شير بچه ، همچون شير
شيرنگ : به رنگ شير ، مانند شير
شيرو : پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فريدون
شيرين دخت : دختر شيرين
شيما : دخترانه ، نامي کردي
شينا : قدرتمند ، توانا - نامي کردي
شيرين : مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرويز
شيوا : شيرين بيان ، خوش زبان ، ايزد بزرگ هنديان باستان

طوس : فرزند نوذر پهلوان ايراني شاهنامه
طوطي : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخي زنان در فارسي دري است .
طهماسب : داراي اسب قوي - نام پسر منوچهر
طهمورث : روباه تيزرو و قوي ، پادشاه پيشداديان و پدر جمشيد

غوغا : آشوب ، هياهو
غنچه : گل نشکفته ، کنايه از دهان معشوق

فتانه : از نامهاي کردي براي دختران
فدا : قرباني ، نامي کردي
فراز : بلندي و شکوه
فرامرز : شکوه مرزداري - نام پسر رستم دستان
فرانک : سياه گوش ، نام مادر فريدون ، نام همسر بهرام گور ساساني
فراهان : محل شکوه و جلال
فربد : مناعت ، بزرگي
فربغ : شکوه خداوند
فرجاد : دانشمند و فاضل
فرخ : تابان و زيبا - نام يکي از اميران سيستان در عهد سلجوقيان
فرخ پي : نيک پي و نيک قدم
فرخ داد : مبارک آفريده شده
فرخ رو : داراي صورت زيبا
فرخ زاد : مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانيان است
فرخ لقا : دراي چهره زيبا ، خوشگل
فرخ مهر : زيبا چون خورشيد
فرداد : داده شکوه وزيبائي
فرديس : بهشت ، بوستان
فرين : يگانه ، شکوه دين ، مخفف فروردين ماه اول بهار
فرزاد : زاده فرو شکوه
فرزام : شايسته و لايق - نامي کردي
فرزان : عاقل ، حکيم ، دانشمند
فرزانه : دانشمند ، عاقل و عالم
فرزين : عالم ، وزير دربار
فرشاد : شا دمان ، مسرور ، خوشحال
فرشته : فرستاده الهي و آسماني
فرشيد : درخشانتر ، نام برادر پيران ويسه
فرمان : دستور ، حکم
فرناز : داري ناز فراوان
فرنگيس ( فري گيس ) : نام دختر افراسياب و همسر دوم سياوش
فرنود : دليل و برهان
فرنوش : شکوه ، نام پادشاه باستاني ماد
فرنيا : نامي براي پسران
فروتن : افتاده حال ، متواضع
فرود : پائين - نام پسر سياوش ، نام پسر کيخسرو نام پسر خسرو پرويزو شيرين
فروز : روشنائي ، روشني
فروزان : تابان ، درخشان
فروزش : روشني ، تابناک
فروزنده : درخشان ، درخشنده
فروغ : روشنائي ، تابش
فرهاد : عاشق افسانه اي شيرين
فرهنگ : شکوه ، ادب ، تربيت
فرهود : صداقت و راستي در دين
فربار : همراه خوب و شايسته
فريبا : زيبا و فريبنده
فريد : بي همتا، نامي کردي
فريدخت : دختر بي همت
فريدون : داراي شکوهي اينچنين ، پادشاه پيشداري که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
فريمان : فر و شکوه ايمان
فريناز : عشوه گر ، پريناز
فرينوش : شکوه شيرين
فريوش : زنگ ، همان پريوش هم هست
فيروز : پيروز و مظفر
فيروزه : سنگي گرانبها با رنگ فيروزه اي

قابوس : معرب کاووس است
قباد : سرور گرامي ، شاه محبوب ، پدر کيکاوس از پادشاهان کياني
قدسي : بهشتي ، روحاني

کابان : کدبانو ، نامي کردي براي دختران
کابوک : کبوتر ، نامي کردي براي دختران
کارا : فعال و کوشا
کارو : از نامهاي ارمني ايراني به معني نويد دهنده
کاراکو : نام يکي از سرداران ماد
کامبخت : کسي که بخت به کام اوست
کامبخش : آرزو دهنده ، مراد بخش
کامبيز : صورت فرانسوي (( کمبوجيه )) پسر کورش است
کامجو : کامجوينده
کامدين : يکي از دانايان دين زردشت
کامران : سعادتمند و خوشبخت
کامراوا : به مقصود و مراد رسيدن
کامک : آرزو و خواهش کوچک
کامنوش : کامروا ، خوشبخت
کاميار : کامروا و پيروز
کانيار : معدن شانس ، نامي کردي
کاووس : پادشاه توانا - از پادشاهان کياني و پسر کيقباد
کاوه : آهنگر معروف ايران باستان که عليه ضحاک قيام کرد
کتايون : جهان بانو ، دختر قيصر روم و مادر اسفنديار
کرشمه : ناز و غمزه
کسري : معرب خسرو است
کلاله : موي پيچيده ، دختري با موهاي مجعد
کمبوجيه : نام پسر کورش کمبوجيه است
کوشا : کوشنده ، ساعي
کهبد : خداوند کوه ، عابد
کهرام : رام شده کوه نام برادر و سردار افراسياب
کهزاد : زاده کوه ، کسي که در کوه زائيده شده است
کيارش : شهريار بزرگ
کيان : پادشاه ، اميران
کيانا : فرستاده ، نامي کردي
کيانچهر : داراي چهره پادشاهان
کياندخت : شاهدخت ، دختر شاه
کيانوش : بسيار شيرين ، نام يکي از دو برادر فريدون در شاهنامه
کياوش : بزرگوار - نام پدر کيقباد
کيخسرو : پادشاه نيکنام ، نام پسر سياوش و سومين پادشاه کيانيان
کيقباد : پادشاه محبوب - پدر کيکاوس و سر سلسله کيانيان
کيکاووس : سياه چرده ، سبزه ، نام پسر کيقباد و پدر کياوش
کيوان : سياره زحل و دومين سياره منظومه شمسي پس از مشتري است .
کيوان دخت : دختر سياره کيوان
کيومرث : نخستين انسان ، و به گفته شاهنامه نخستين پادشاه
کيهان : جهان و گيتي
کياندخت : دختر گيتي
کيهانه : جهان کوچک

گرد آفريد : پهلوان زاده شده
گردان : پهلوانان ، يلان
گرشا : به ر وايت شاهنامه همان کيومرث اولين پادشاه است
گرشاسب : صاحب اسب لاغر ، پهلوان ايراني و جد رستم
گرشين : شعله آبي ، نامي کردي براي دختران
گرگين : منسوب به گرگ ، پسر ميلاد از پهلوانان زمان کيخسرو
گزل : زيبا ، نامي ترکمني است
گشتاسب : صاحب اسب رمنده ، پدر داريوش هخامنشي
گشسب : دارنده اسب نر
گشسب بانو : دختر رستم و زن گيو
گل : گياهان رنگي کوچک که دستمايه شاعرانند
گل آذين : حالت قرار گرفتن گلها روي شاخه ها
گل آرا‌ :‌ آراينده گل
گلاره : تخم چشم ، نامي کردي
گل افروز : فروزنده گل
گلاله : دسته گل
گل اندام : آنکه اندامش مانند گل است
گلاويز : گياهي براي زينت گل
گلباد : داري بوي گل
گلبار : پرگل ، گل افشان
گلبام : گلبانگ
گلبان : نگهدارنده گل
گلبانو : بانوي چون گل
گلبرگ : هر يک از برگهاي يک گل ، مثل برگ گل
گلبو : معطر ، خوشبو
گلبهار : مثل گل بهاري
گلبيز : گل افشان
گلپاره : تکه گل ، پاره اي از گل
گلپر : برگ گل ، پر گل
گلپري : پري همچون گل
گلپوش : پرازگل ، پوشيده از گل
گل پونه : کسي که چهره اش به لطافت گل است
گلچين : باغبان ، عاشق گل ، کسي که گل مي چيند .
گلدخت : دختر گل
گلديس : به رنگ گل ، مانند گل
گلربا : رباينده گل
گلرخ : بسيار زيبا همچون گل
گلرنگ : به رنگ گل ، شرابي رنگ
گلرو : زيبا و سرخ رو
گلشن : گلزار و گلستان
گلريز : ريزنده گل
گلزاد : زائيده گل
گلزار : گلستان ، جاي پرگل
گلسا : مثل گل
گلشيد : درخشان چون گل
گلنار : گل انار ، شکوفه انار
گلناز : کسي که ناز و غمزه اش مثل گل است
گلنسا : گل بانو ، خانم گل
گلنواز : نوازش شده گل
گلنوش : شيرين مثل گل
گلي : مانند گل ، قرمز رنگ
گودرز : از پهلوانان عهد کاوس وکيخسرو و يکي از پادشاهان معروف اشکاني
گوماتو : انقلابي زمان مادها که براي براندازي مادها و هخامنشيان قيام کرد
گهر چهر : آنکه چهره اش همچون گوهر است
گوهر ناز : کسي که همچون گوهر نازش گرانبهاست
گيتي : دنيا ، جهان ، عالم
گيسو : موي بلند زنان
گيلدا : طلا
گيو : پهلوان نامي شاهنامه و پدر بيژن

لادن : گلي به رنگهاي زرد و نارنجي
لاله : گلي که رنگهاي گوناگون دارد و معروفترين آن لاله سرخ و صحرائي است
لاله رخ : کسي که روي همچون لاله دارد
لاله دخت : دختر لاله
لبخند : تبسم
لقاء : چهره ، سيما
لومانا : نام محلي در کردستان ، نامي کردي براي دختران
لهراسب : داراي اسب تندرو ، از پادشاهاي کياني و پدر گشتاسب

مارال : آهو ، نامي ترکي
ماري : کبک ماده ، نامي کردي
مازيار : اورا مزدايار - پسر قارون فرمانرواي طبرستان
ماکان : نام پسر يکي از سران ديالمه
مامک : مادر کوچک و مهربان
مانا : نام خداوند بزرگ و نام يکي از دولتهاي ماد ، نامي کردي
ماندانا : دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشي
مانوش : کوهي که منوچهردربالاي آن متولد شده است
ماني : پيامبر ايراني در زمان شاپور ساساني
مانيا : خسته شده ، نامي کردي
ماهان : منسوب به ماه
ماهاندخت : دختر ماهان
ماه برزين : يکي از بزرگان دولت ساسانيان
ماه جهان : زيباي جهان
ماهچهر : زيبا رو ، قشنگ
ماهدخت : دختر ماه
ماهور : تابناک - نامي کردي
ماهرخ : آنکه صورتي چون ماه زيبا دارد
ماهزاد : زاده ماه
مردآويز: جنگنده و دلاور
مرداس : مرد آسماني - نام پدر ضحاک که مرد نيکي بود و بدست پسرش کشته شد
مرزبان : مرزدار - مرزبان بن رستم نويسنده کتاب مرزبان نامه
مرمر : ازسنگهاي آهکي که صيقلي و جلا پذير است ، سنگ مرمر
مزدک : خردمند کوچک - مردي که در زمان ساسانيان ادعاي پيغمبري کرد اما کشته شد
مژده : نويد ، بشارت
مژگان : مژه ها
مستان : شادان ، شادمان
مستانه : خوشحال ، مانند مست
مشکاندخت : دختر خوشبو
مشکناز : مشک ناز دار
مشکين دخت : دختر مشک آلود و معطر
منيژه : پاک و سفيد روي - نام دختر افراسياب
منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد - از پادشاهان پيشدادي
مهبانو : بانوي بزرگ ، بانوي همچون ماه
مهبد : يکي از وزيران انوشيروان ساساني
مه داد : از فرماندهان نظامي پارسيان ويکي از نامهاي دوران هخامنشي
مهتاب : ماه تابان ، ماه تابناک
مهديس : ماهرو ، زيبا ، خوشگل
مه جبين : انکه پيشانيش مانند ماه درخشان است
مه دخت : ماه دخت ، دختر ماه
مهر آذر : يکي از موبدان پارس در زمان انوشيروان - خورشيد آذر
مهر آرا : آرايش دهنده مهر
مهر آسا : همچون خورشيد زيبا روي
مهر آفاق : خورشيد افقها
مهر افرين : عشق آفرين ، آفريننده عشق
مهرآب : کسي که فروغ خورشيد دارد - نام جد مادري رستم
مهرداد : بخشنده ماه
مهر افزون : بالا برنده عشق و محبت
مهرام : رام شده ماه
مهران : منسوب به مهر است و يکي از خاندانهاي عصر ساساني
مهراندخت : دختر مهر و محبت
مهرانديش : داراي انديشه با مهر و محبت
مهرانفر : شکوه
مهرانگيز : ايجاد کننده مهر و محبت و عشق مهرپويا : پوينده مهر
مهرداد : داده خورشيد- خورشید عدالت - نام چند تن از پادشاهان اشکاني - خزانه دار بزرگ کوروش بزرگ
مهر دخت : دختر آفتاب
مهرزاده ‌: زاده خورشيد ، زيبا روي
مهرناز : ناز خورشيد
مهرنوش : خورشيد جاويدان - يکي از پسران اسفنديار که بدست فرامرز کشته شد
مهرنکار : آرايش دهنده خورشيد ، مهر آرا- نام يزدگرد
مهرنيا : ازنژاد مهر
مهروز : آنکه روزي چون خورشيد دارد
مهري : منسوب به مهر ، منسوب به خورشيد
مهريار : دوست خورشيد
مهسا : مانند ماه زيبا روي
مهستي : ماه هستي ، ماه روزگار ، گرانبهاترين
مه سيما: آنکه صورتي چون ماه دارد
مهشاد : ماه شادمان
مهشيد : پرتوماه
مهنام : آنکه نامش چون ماه است
مهناز : نازماه
مهنوش : ماه هميشگي
مهوش :‌ مانند ماه
مهيار : يار ماه ، نام پسر داريوش سوم هخامنشي
مهين : ماه زيبا رو
مهين دخت : دختر بزرگ
ميترا : دوستي و محبت و مهر
ميخک : گلي زيبا به رنگهاي قرمز، سفيد ، صورتي وزرد
مينا : گلي کوچک و زينتي ، گردنبند
مينا دخت : دختر مينا
مينو : بهشت ، جنت
مينودخت : دختر بهشت ، دختر پاک
مينو فر : داراي شکوه بهشتي

نادر : کمياب ، بي همتا - نادر شاه افشار سر سلسله افشاريه درايران
ناز آفرين : معشوقي که ناز فراوان مي کند
نازبانو : بانوي ناز دار
نازپرور : پرورش يافته در ناز
نازچهر : کشي که چهره ناز دارد
نازفر : داراي شکوه
نازلي : پرناز و غمزه - نامي ترکي براي دختران
نازي : با ناز ، اهل ناز
نازيدخت : دختر ناز
نامور : مشهور ، ارزنده
ناهيد : پاک و بي آلايش - نام مادر اسفنديار
ندا : آواز ، بانگ ، فرياد
نرسي : فرشته وحي در اوستا - نام پسر شاپور نوه اردشير بابکان
نرگس : گلي خوشبو و زيبا
نرمک : زيبا و لطيف - نامي کردي براي دختران
نرمين : لطيف و ملايم
نريمان : پهلوان ، دلير - نام پدر سام
نسترن : گلي سفيد و زيبا از گونه هاي نرگس
نسرين : گلي سفيد و پر برگ
نسرين دخت : دختر نسرين
نسرين نوش : نام همسر بهرام گور
نکيسا : نوازنده و خواننده دربار خسرو پرويز ساساني
نگار: نقش ، بت ، صنم
نگاره : شکل داراي نقش و نگار
نگارين : نقاشي شده
نگين : گوهر قيمتي
نوا : ناله ، آواز
نوش ( انوش ) : زندگي جاويد
نوش آذر : آتش جاويدان - از آتشکده هاي عصر ساساني
نوش آور : چيزي که زندگي و حيات مي آورد
نوشا : نوشنده ، آشامنده
نوش آفرين : افريننده شادي و شيريني
نوشدخت : دختر شاد
نوشروان ( انوشيروان ) : جاويدان ،‌ اولين خسرو ساساني
نوشفر : شکوه جاويد
نوشناز : داراي ناز و اداي شيرين
نوشين : گوارا و شيرين
نويد : مژده و بشارت
نوين : تازه ، جديد
نوين دخت : دختر تازه به دنيا آمده
نيش ا : خال و نشانه - نامي کردي براي دختران
نيک بين : خوش بين
نيک پي : پاک نژاد
نيک چهر : خوشگل و زيبا
نيک خواه : شخص خير خواه و خيرانديش
نيکداد : بخشنده نيکي
نيکدخت : دختر پاک و نيکو
نيکدل : دل پاک
نيکزاد : زاده نيکي و پاکي
نيلوفر : گل پيچک و زينتي به رنگهاي سفيد و سرخ وآبي
نيما : لقب علي اسفندياري پدرشعر نو درايران ، نيما يوشيج

وامق : دوست دارنده ، عاشق - عاشق عذرا
ورجاوند : ارجمند - به اعتقاد زردشتيان کسي که درآخر زمان ايران را آباد مي کند
وريا : پيدار، آگاه - نامي کردي براي پسران
وشمگير : شکارچي بلدرچين - نام نام پسر وردانشاه از مولوک ديالمه
وهرز : نام مرزبان کشور يمن درعهد انوشيروان
وهسودان : نيک آسوده و آرام - عنوان يکي از سلاطين آذربايجان
ويدا : آموزنده و تعليم دهنده
ويس : نام معشوق رامين در داستان ويس و رامين
ويشتاسب : صاحب اسبان فراوان
ويگن : از اسمهاي ارمني ايراني به معني جهش و پرش

هژير : خوب چهره ، نام يکي از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هخامنش : دوستار انديشه - نام جد کورش کبير
هربد( هيربد ) : حاکم آتشکده ، موبد موبدان
هرمز : اهورمزدا ، خداي بزرگ ايرانيان - نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
همايون : مبارک ، خجسته - نام تني چند از پادشاهان هندوستان
هما : فرخنده ، مبارک ، مرغ سعادت - نام دختر گشتاسب و خواهر اسفنديار
همادخت : دختر مبارک و فرخنده بخت
همدم : رفيق و مونس و همزبان
همراز : محرم اسرار
همراه : دوست و يار موافق
هنگامه : غوغا ، شلوغي ، دادوفرياد
هوتن : خوش اندام ، نام يکي از متحدان داريوش درحمله به مغان
هور : خورشيد ، آفتاب
هورتاش : همچون خورشيد
هورچهر : تابان روي ، زيبا
هورداد : فرستاده و داده خورشيد
هوردخت : دختر خورشيد
هورزاد : زاده خورشيد
هورمند : شبيه خورشيد
هوروش : خورشيد مانند ، مثل خورشيد
هوشنگ : هوش و درايت - نام يکي از سلاطين پيشدادي و فرزند سيامک
هوشيار : با هوش و آگاه
هومان : نيک انديش ، نام يکي از سرداران افراسياب و نيز نام برادر پيران ويسه
هومن : نيک منش
هونام : خوشنام ، نيکنام
هويدا : آشکار و نمايان
هيتاسب : صاحب اسب بسته شده
هيرمند : يکي از القاب گستاسب ، آتش پرست
هيما : اشاره ، نامي کردي براي دختران
هيوا : اميد وآرزو - نامي کردي براي دختران و پسران

يادگار : آنچه از انسان بجاي ماند - پسر پادشاه گرجستان
ياسمن ( ياسمين ) : گل زيبائي به رنگ سفيد و زرد و کبود
ياشار : عمر کننده ، نامي ترکي براي پسران
ياور : کمک و همدست و يار
يزدان : خداوند ، آفريدگار هستي
يگانه : بي نظير ، بي مانند
يوشيتا : پهلواني از خاندان (( فريان )) نامي اوستائي



نویسه جدید وبلاگ

زمان نوروز

جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز می‌شود. در دانش ستاره‌شناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیم‌کره شمالی زمین به لحظه‌ای گفته می‌شود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان می‌رود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده می‌شود،[۴] و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.[۵]

در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده می‌شود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود و روز آغاز سال محسوب نمی‌شود.[۶]

 واژهٔ نوروز

واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است. این نام در دو معنی به‌کار می‌رود:[۷]

۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»

ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد می‌کردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو می‌نامیدند.[۸]

 واژه نوروز در الفبای لاتین

در متن‌های گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No،Now،Nov و Naw و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته می‌شوند. اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیان‌گذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه می‌شود. این شکل از املای واژه نوروز، هم‌اکنون در نوشته‌های یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار می‌رود.[۹]

پیشینه

منشا و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست.[۸] در برخی از متن‌های کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن ها، کیومرث به‌عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده است.[۱۰] پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.[۸]

برخی از روایت‌های تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت می‌دهد. بر طبق این روایت‌ها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمی‌گردد.[۸] همچنین در برخی از روایت‌ها، از زرتشت به‌عنوان بنیان‌گذار نوروز نام برده شده است.[۸] اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشده است.[۱۱]

نوروز در زمان سلسله هخامنشیان
در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته می‌شد. در این دوران، جشن‌های متعددی در طول یک سال برگزار می‌شد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌شد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می‌شد.[۱۱] در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقه‌ای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشه‌وران و اشراف) به دیدار شاه می‌آمدند و شاه به سخنان آنها گوش می‌داد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر می‌کرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی می‌آمدند.[۱۳]

شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سال‌های کبیسه رعایت نمی‌شده‌است. بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب می‌ماند و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل‌های گوناگون سال جاری بوده است.[۱۴]

اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.[۱۰]

در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا می‌کردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را می‌کاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمی‌کردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند.[۱۳] از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند.[۱۳] همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز به‌عنوان عیدی متداول شد.[۱۰]

نوروز پس از اسلام
از برگزاری آیین‌های نوروز در زمان امویان نشانه‌ای در دست نیست و در زمان عباسیان نیز به نظر می‌رسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال می‌کرده‌اند. با روی کار آمدن سلسله‌های سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.[۱۱]

در دوران سلجوقیان، به دستور جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند.[۱۱] بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که هر چهار سال یک‌بار، تعداد روزهای سال را (به‌جای ۳۶۵ روز)، برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. طبق این قاعده، می‌بایست پس از انجام این کار در ۷ دوره، در دوره هشتم، به جای سال چهارم، بر سال پنجم یک روز بیفزایند. این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.[۱۴]

نوروز در دوران صفویان نیز برگزار می‌شد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام نمود.[۱۰]

 نوروز از دیدگاه اسلام و تشیع

نوشتار اصلی: نوروز در تشیع

در اسلام و به ویژهٔ آیین تشیع به نوروز به عنوان روزی خجسته نگاه شده است و بر گرامی داشتن آن تأکید شده است. از دیدگاه شیعه، نوروز روز ظهور امام زمان است. در حدیثی از امام صادق آمده است:

    «روز نوروز همان روزی است که خداوند در آن از بندگانش پیمان گرفت که او را پرستش کنند و هیچ چیزى را شریک او ندانند و این که به پیامبران و اولیایش ایمان بیاورند و آن نخستین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده، و بادهاى باردار کننده در آن وزیده است و گلها و شکوفه‌هاى زمین آفریده شده است. و آن روزیست که کشتى نوح(ع) به کوه جودى قرار گرفت. و آن روزى است که در آن قومى که از ترس مرگ از خانه‌هاى خود بیرون آمدند و آنها هزارها نفر بودند پس خداوند آنها را بمیراند و سپس آنها را در این روز زنده کرد. و آن روزیست که جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد. و آن همان روزیست که ابراهیم(ع) بتهاى قوم خود را شکست. و آن همان روزیست که پیغمبر خدا، امیرالمومنین على(ع) را بر دوش خود سوار کرد تا بتهاى قریش را از بالاى خانه خدا به پائین انداخت و آنها را خرد کرد...»

[۱۵][۱۶][۱۷][۱۸]

 نوروز در دوران معاصر

     جشن جهانی نوروز

نوروز به عنوان یک میراث فرهنگی در دوران معاصر همواره مورد توجه مردم قرار داشته و هر ساله برگزار می‌شود. البته برگزاری جشن نوروز به صورت آشکار در برخی از کشورها توسط برخی حکومت‌ها برای مدت زمانی ممنوع بوده است. حکومت شوروی برگزاری جشن نوروز را در برخی از کشورهای آسیای میانه مانند ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان ممنوع کرده بود و این ممنوعیت تا زمان میخائیل گورباچف ادامه داشت. با این وجود، مردم این مناطق نوروز را به‌گونهٔ پنهانی و یا در روستاها جشن می‌گرفته‌اند.[۱۹][۲۰] همچنین برخی از مردم این مناطق برای جلب موافقت مقامات محلی نام دیگری بر روی نوروز می‌گذاشتند؛ به‌طور مثال در تاجیکستان، مردم با اتلاق جشن لاله یا جشن ۸ مارس سعی می‌کردند که آیین‌های نوروز را بی مخالفت مقامات دولتی به جای آورند.[۸] همچنین در افغانستان، در دوران حکومت طالبان، برگزاری جشن نوروز ممنوع بود و این حکومت تنها تقویم هجری قمری را به رسمیت می‌شناخت.[۴]
 نوروز در اشعار فارسی

نوشتار اصلی: بهاریه

گویندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گرانبهای طبیعت و هنگام تجدید عهد نشاط و شادمانی است، داد سخن داده‌اند و ما در ذیل به برخی از لطایف اشعار پارسی در این موضوع اشارت می‌کنیم:
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر         نزد یکدگر و هر دو زده یک بدگر بر
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین         دهقان جهان دیده‌اش پرورده ببر بر
آن زیور شاهانه که خورشید برو بست         آورد همی خواهد بستن به شجر بر

و هم او در قصیده دیگر چنین گوید:
نوروز بزرگ آمد آرایش علم         میراث به نزدیک ملوک عجم از جم...

فرخی ترجیع‌بند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید         کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید         تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید         ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید         چنان‌دانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید         وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی         ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی

منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است:
آمد نوروز هم از بامداد         آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد         مرز زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیه روی سمن بوی داد         گیتی گردید چو دارالقرار

هم او در مسمط دیگر گفته:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز         زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دل‌انگیز و دلفروز         ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زانکوز         بر قافیه خوب همی خواند اشعار

بوالفرج رونی گوید:
جشن فرخنده فروردین است         روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروزست         باد چون خاک عبیر آگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت         گلبن آراسته حورالعین است

مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند:
رسید عید و من از روی حور دلبر دور         چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو         نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور
برسم عید شها باده مروق نوش         به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور

جمال‌الدین عبدالرزاق گفته:
اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری         هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری
گر تماشا می‌کنی برخیز کاندر باغ هست         با چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری
عرض لشکر می‌دهد نوروز و ابرش عارض است         وز گل و نرگس مراد را چون ستاره لشکری

حافظ در غزلی گفته:
ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی         از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن         که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست         که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی         به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

هاتف در قصیده‌ای گوید:
نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا         زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا
ز فیض ابر آزادی زمین مرده شده زنده         ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا
بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان         به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا...
همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی         بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی

قاآنی در قصیده‌ای به وصف نخستین روز بهار گوید:
رساند باد صبا مژده بهار امروز         ز توبه توبه نمودم هزار بار امروز
هوا بساط زمرد فکند در صحرا         بیا که وقت نشاطست و روز کار امروز
سحاب بر سر اطفال بوستان بارد         به جای قطره همی در شاهوار امروز
رسد به گوش دل این مژده‌ام ز هاتف غیب         که گشت شیر خداوند شهریار امروز


جغرافیای نوروز

نوشتار اصلی: جغرافیای جشن نوروز


منطقه‌ای که در آن جشن نوروز برگزار می‌شد، امروزه شامل چند کشور می‌شود و همچنان در این کشورها جشن گرفته می‌شود. برخی آیین‌های نوروز در این کشورها با هم متفاوت‌اند. مثلاً در افغانستان سفره هفت‌میوه می‌چینند؛ اما در ایران سفره هفت سین می‌اندازند.

جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، قزاقستان، تاتارستان، در آسیای میانه چین شرقی (ترکستان چین)، سودان، زنگبار، در آسیای کوچک سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل می‌شود.[۲۲]

همچنین کشورهایی مانند مصر و چین جزو سرزمین‌هایی نیستند که در آنها نوروز جشن گرفته می‌شد، اما امروزه جشن‌هایی مشابه جشن نوروز در این کشورها برگزار می‌شود.

در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹[۲۳] (۱۰ فروردین ۱۳۸۸)، پارلمان فدرال کانادا، اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز (Nowruz Day)، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.[۲۴][۲۳]

در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۱۰ سازمان ملل متحد با تصویب یک قطعنامه در مقر سازمان در نیویورک، عید نوروز را به عنوان روز بین‌المللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخت.[۲۵]



آیین‌ها

خانه ‌تکانی یکی از آیین‌های نوروزی است که مردم بیشتر مناطقی که نوروز را جشن می‌گیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز می‌شوند.[۲۶] این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار می‌شود.

آتش‌افروزی

رسم افروختن آتش، از زمان‌های کهن در مناطق نوروز متداول شده است. در ایران، جمهوری آذربایجان و بخش‌هایی از افغانستان، این رسم به‌صورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. این مراسم چهارشنبه‌سوری نام دارد.[۲۷] پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است.[۲۸]
همچنین رسم افروختن آتش در بامداد نوروز بر پشت بام‌ها در میان برخی از زرتشتیان (از جمله در برخی از روستاهای یزد در ایران) مرسوم است.[۲۹]


سفره‌های نوروزی

سفره‌های نوروزی یکی از آیین‌های مشترک در مراسم نوروز در بین مردمی است که نوروز را جشن می‌گیرند. در بسیاری از نقاط ایران، جمهوری آذربایجان[۳۰] و برخی از نقاط افغانستان، سفره هفت سین پهن می‌شود. در این سفره هفت چیز قرار می‌گیرد که با حرف سین آغاز شده باشد؛ مثل سرکه، سنجد، سمنو، سیب و...[۳۱][۳۲] پهن کردسفره هفت سین در ایران آداب و رسوم خاصی دارد. روی سفره آینه می گذارن که نشانه روشنایی، شمع که نشانه نورو درخشش، یک کاسه آب که نشانه پاکی می‌باشد.برای زیبایی سفره از سنبل استفاده می‌کنندو این جزء سین‌های هفت سین به حساب نمی‌آید. برای تزئین سفره از تخم مرغ رنگ شده استفاده می‌شود. بعد از ورودماهی قرمز از چین به ایران از این ماهی‌های کوچک جهت زیبایی سفره هفت سین استفاده می‌شود همچنین بعد از ورود اسلام به ایران کتاب قرآن نیز بر روی سفره قرارداده می‌شود. تمامی هفت سینی که چیده می‌شود یک معنی خاص را نیز به همراه دارند. مثلا سیب نماد زیبایی وتن درستی است؛ سنجد به روایتی نماد عشق و محبت است؛ سبزه سرسبزی زندگی؛ سمنو برکت؛ سکه رزق و روزی؛ و سیر سمبل شفاو سلامتی است. در کابل و شهرهای شمالی افغانستان، سفره هفت میوه متداول است. در این سفره، هفت میوه قرار می‌گیرد، از جمله؛ کشمش سبز و سرخ، چارمغز، بادام، پسته، زردآلو و سنجد.[۳۱] چیدن سفره‌ای مشابه با استفاده از میوه خشک شده، در بین شیعیان پاکستان هم مرسوم است.[۳۳]

علاوه بر این، سفره هفت شین در میان زرتشتیان، و سفره هفت میم در برخی نقاط واقع در استان فارس در ایران متداول است.[۳۲] در جمهوری آذربایجان نیز بدون توجه به عدد هفت، بر روی سفره‌های نوروزی خود، آجیل قرار می‌دهند.[۳۳]

غذاهای نوروزی

یکی از متداول‌ترین غذاهایی که به مناسبت نوروز پخته می‌شود، سمنو (سمنک، سومنک، سوملک، سمنی، سمنه) است. این غذا با استفاده از جوانه گندم تهیه می‌شود. در بیشتر کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند، این غذا طبخ می‌شود. در برخی از کشورها، پختن این غذا با آیین‌های خاصی همراه است. زنان و دختران در مناطق مختلف ایران، افغانستان، تاجیکستان[۵]، ترکمنستان[۳۴] و ازبکستان[۳۵] سمنو را به‌صورت دسته‌جمعی و گاه در طول شب می‌پزند و درهنگام پختن آن سرودهای مخصوصی می‌خوانند. به‌طور مثال در افغانستان در یکی از مشهورترین ترانه‌ها، این بیت مکررا خوانده می‌شود[۳۱]:

پختن غذاهای دیگر نیز در نوروز مرسوم است. به‌طور مثال در بخش‌هایی از ایران؛ سبزی پلو با ماهی، در ترکمنستان؛ نوروزبامه[۳۶]، در قزاقستان؛ اویقی آشار[۳۷]، در بخارا؛ انواع سمبوسه[۳۸] پخته می‌شود. به‌طور کلی پختن غذاهای نوروزی در هر منطقه‌ای که نوروز جشن گرفته می‌شود مرسوم است و هر منطقه‌ای غذاها و شیرینی‌های مخصوص به خود را دارد.

دید و بازدید

دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنت‌های نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن می‌گیرند، متداول است. در برخی از مناطق، یاد کردن از گذشتگان و حاضر شدن بر مزار آنان در نوروز نیز رایج است.

مسابقات ورزشی

برگزاری مسابقات ورزشی عمومی در معابر شهری و روستایی، یکی دیگر از آیین‌هایی است که در برخی از کشورها به مناسبت نوروز برگزار می‌شود. در ترکمنستان، مردان و زنان ترکمن، بازی‌ها و سرگرمی‌های ویژه‌ای از جمله سوارکاری، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی و شطرنج برگزار می‌کنند. برپایی جنگ خروس و شاخ‌زنی قوچ‌ها از دیگر مراسمی است که در ترکمنستان برگزار می‌شود.[۲۸]

در استان‌های شمالی افغانستان نیز مسابقات بزکشی به مناسبت‌های مختلف از جمله نوروز برگزار می‌شود.[۳۹]


طبیعت‌گردی

مردم ایران روز سیزدهم فروردین، به مکان‌های طبیعی مانند پارک‌ها، باغ‌ها، جنگل‌ها و ماطق خارج از شهر می‌روند. این مراسم سیزده‌به‌در نام دارد. از کارهای رایج در این جشن، گره زدن سبزه و گفتن دروغ سیزده است.[۴۰] مراسم سیزده‌به‌در در مناطق غربی افغانستان ازجمله شهر هرات نیز برگزار می‌شود. با وجودی که روز سیزدهم فروردین در کشور افغانستان جزو تعطیلات رسمی نیست، اما مردم این مناطق برای گردش در طبیعت، عملاً کسب و کار خود را تعطیل می‌کنند. مردم این منطقه همچنین اولین چهارشنبه سال را نیز با گردش در طبیعت سپری می‌کنند.[۴۱]

علاوه بر این، ساکنان کابل در افغانستان، در طول دو هفته اول سال برای گردش به همراه خانواده به مناطقی که در آنها گل ارغوان می‌روید، می‌روند.[۳۹]

یکی دیگر از آیین‌های نوروز که در آسیای میانه و کشور تاجیکستان مرسوم است، مراسم گل‌گردانی و بلبل‌خوانی است. گل گردان‌ها از دره و تپه و دامنهٔ کوه‌ها، گل چیده و اهل دهستان خود را از پایان یافتن زمستان و فرا رسیدن عروس سال و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده می‌دهند.

نوروزخوانی

نوروز خوانی یا بهار خوانی یا نوروزی، گونه‌ای از آواز خوانی است که در گذشته در ایران رواج داشته‌است. در حال حاضر خاستگاه این گونه آواز خوانی بیشتر در استان‌های مازندران و گیلان است.[۴۲] در نوروز خوانی افرادی که به آن‌ها نوروز خوان گفته می‌شود پیش از آغاز فصل بهار به صورت دوره‌گردی به شهرها و روستاهای مختلف می‌روند و اشعاری در مدح بهار یا با ذکر مفاهیم مذهبی به صورت بداهه یا از روی حافظه می‌خوانند. این اشعار اکثرأ به زبان‌های طبری و گیلکی می‌باشد. این اشعار بیشتر بصورت ترجیع بند بوده و توسط یک یا چند شخص همزمان خوانده می‌شود.[۴۳][۴۴]

جشن جهانی نوروز

در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد. در این جشن، سران کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند گردهم می‌آیند و این آیین باستانی را گرامی می‌دارند. هر ساله یکی از این کشورها، میزبان جشن جهانی نوروز است.[۵۳]


نوروز در ایران

کارت شادباش


کاری که پس از شکل گیری روش‌های جدید ارتباطی مانند نامه‌نگاری، یا شکل جدیدتر آن نامه‌های الکترونیکی رواج یافته، ارسال کارت شادباش است؛ یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت‌های شادباش فرا می‌رسد، فرستادن کارت شادباش برای همه دوستان و آشنایان، و اقوامی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی می‌کنند، البته کاری پسندیده‌است، امروزه و بعد از رواج تلفن بیشتر به یک تلفن برای گفتن تبریک سال نو پس از تحویل سال بسنده می‌کنند.

 مسافرت نوروزی

از آنجا که در ایران مدارس در ایام نوروز تا ۱۳ فروردین تعطیل است، فرصت خوبی برای سفر کردن به دست می‌آید. پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر و نقاط خوش آب و هوا ی کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل برخوردار است، سفر می‌کنند. اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست. مردم به دیدار یکدیگر می‌روند و دیگران را به شام و ناهار دعوت می‌کنند. سفرهای زیارتی نیز که از دیرباز مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به مشهد می‌روند و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز می‌گردند.

 دیگر آیین‌ها

آداب و سنن مربوط به نوروز در گذشته بیش از امروز بوده‌است.

تا چند دهه پیش در برخی نواحی ایران، نوروزی خوانی مرسوم بوده‌است. در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرارسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه می‌افتادند و اشعاری در باره نوروز می‌خواندند. اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمیخته بود و ترجیع بند آن چنین بود:

باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان، ...

این پیک‌های نوروزی در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا می‌گرفتند و سورسات نوروزی خود را جور می‌کردند.

تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن «میر نوروزی» نیز یکی از آئین‌های رایج بوده‌است. داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را به فردی از پائین‌ترین قشرهای اجتماعی می‌سپردند و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب می‌کرد و فرمان‌های شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان می‌داد.

آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع می‌دانستند و تنها در موارد پولی به چانه زدن می‌پرداختند. پس از آن پنج روز نیز میر نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود و هیچ کس از او بازخواست نمی‌کرد که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده‌است.

حافظ در این بیت به عمر کوتاه آدمی، عمر کوتاه گل و عمر کوتاه سلطنت میر نوروزی اشاره دارد:
سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی         که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
 هفت سین

سبزه:سبزه نشانهٔ سرسبزی و آمدن بهار در ایران است.

سمنو:سمنو در ایران مانند دیگر کشورها در سفرهٔ هفت سین وجود دارد.سمنو نشانهٔ جریان زندگی است.

سکه:سکه نشانهٔ ثروت و دست و دل بازی ایرانیان است.

سیب:سیب نشانهٔ زندگی و حیات ایرانیان است.

سیر:سیر نشانهٔ پایداری زندگی است.

ساعت:ساعت نشانهٔ گذشت زندگی است.

سمبل:سمبل نیز نشانهٔ خوش بویی و زیبایی زندگی است.
 دیگر اجزای سفره هفت سین

قرآن:نشانهٔ پیش قدم بودن دین و خدا و معصومین و دوست داشتن و دل بستن به آنان است.

ماهی:نشانهٔ حیات و زندگی است.

آینه:نشانهٔ سربلندی و غرور ایران زمین و فارسیان است.

شمع:نشانهٔ روشنایی خانه و انسانان روی کرهٔ زمین است.

گلاب:مانند سمبل نشانهٔ خوش بویی و خوش پوشی است.

آجیل مشکل گشا و شیرینی:نشانهٔ خوش طعمی و شیرینی زندگی است.


پانوشت ها:

   1. ↑ متن انگلیسی گزارش مطبوعاتی مجمع عمومی سازمان ملل.
   2. ↑ رادیو فردا، بازدید: فوریه ۲۰۱۰.
   3. ↑ نوروز ایرانی، جهانی شد، بی‌بی‌سی فارسی
   4. ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ بشیر، ۱۳۸۷
   5. ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ فرهانیه، ۱۳۸۷
   6. ↑ گلی، ۲۰۰۸
   7. ↑ دهخدا، لغتنامه
   8. ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ ۸٫۶ ۸٫۷ آدینه، ۱۳۸۷
   9. ↑ گرامی، هفته نامهٔ آساره
  10. ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ کیهانی‌زاده، نوروز پیدایش آن و...
  11. ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ نامعلوم، پایگاه اینترنتی بلاغ
  12. ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ رزمجو
  13. ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ معین، جشن نوروز (۲)
  14. ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ معین، جشن نوروز (۱)
  15. ↑ ۲
  16. ↑ ۱
  17. ↑ ۳
  18. ↑ ۴
  19. ↑ قاسم، ۱۳۸۵
  20. ↑ مرادف، ۱۳۸۶
  21. ↑ تدبیر. ویژه نامه نوروز
  22. ↑ کتاب نوروز در ژرفای تاریخ
  23. ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ Canada parliament recognizes 'Nowruz Day' (انگلیسی). PRESSTV (در تاریخ ۳ آوریل ۲۰۰۹). بازدید در تاریخ فروردین ۱۳۸۸.
  24. ↑ اولین روز بهار در کانادا رسماً «نوروز» Nowruz Day نامگذاری شد (فارسی). وب‌گاه خبری تحلیلی تابناک (در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۸۸). بازدید در تاریخ فروردین ۱۳۸۸.
  25. ↑ خبرگزاری جمهوری اسلامی :: "عید نوروز" بین‌المللی شد
  26. ↑ ایرنا، ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
  27. ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ جهان‌نیوز، ۱۰ فروردین ۱۳۸۷
  28. ↑ ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ نامعلوم، مرکز مطالعات روسیه آسیای مرکزی و قفقاز، «نوروز یا نوروز بایرام، جشن ملی-اجتماعی ترکمنستان»
  29. ↑ عطار، ۱۳۸۴
  30. ↑ Trend News: Azerbaijan Marks Novruz Bayram
  31. ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ ظهوری، ۲۰۰۸
  32. ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ نامعلوم، «سفره‌های نوروزی»
  33. ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ عطار، نگرشی به سنن نوروزی در چهار گوشه جهان
  34. ↑ چاری محمد مرادف ۱۳۸۶
  35. ↑ اکرم‌اف، ۱۳۸۶
  36. ↑ چاری محمد مرادف
  37. ↑ پودفروش، ۱۳۸۷
  38. ↑ قاسم‌آوا، ۱۳۸۶
  39. ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل Nowruz
  40. ↑ نوری، ۱۳۸۶
  41. ↑ سروش، ۱۳۸۷
  42. ↑ نوروز و خنیاگران فراموش شده (فارسی).
  43. ↑ چند نوشتار درباره موسیقی و نوروز (فارسی).
  44. ↑ نوروز و سنت‌های تاریخی آن در آثار معتبر (فارسی).
  45. ↑ نیویورک تایمز: Ayatollahs Aside, Iranians Jump for Joy at Spring منتشره ۲۰ مارس ۲۰۰۶
  46. ↑ Tehran blues: how Iranian youth rebelled against Iran's founding fathers. Kaveh Basmenji. 2005. ISBN 0-86356-582-4 pp.73
  47. ↑ رادیو زمانه | خبر اول | ایران | آیت‌الله خزعلی: عید غدیر باید جایگزین نوروز شود
  48. ↑ خزعلی: نوروز عید درختان است
  49. ↑ [۱]
  50. ↑ Rooz Online
  51. ↑ کیمیای سعادت، ص۴۰۷
  52. ↑ نوروز، احمدی‌نژاد و مارلون براندو
  53. ↑ ایرنا


نوروز 90:

ایران: ساعت ۰۲:۵۰:۴۵ , صبح دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۰
ساعت تحویل  سال در سایر کشور ها:

 

 
Abu Dhabi Friday March 20, 2010, 13:43:39 PM Jakarta Friday March 20, 2010, 18:43:39

PM

Amsterdam Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM Jerusalem Friday March 20, 2010

,

12:43:39 AM

Ankara Friday March 20, 2010, 13:43:39 PM Lisbon Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM

Atlanta Friday March 20, 2010, 05:43:39 AM Madrid Friday March 20, 2010, 12:43:39 PM

Baghdad Friday March 20, 2010, 14:43:39 PM Nairubi Friday March 20, 2010, 14:43:39 AM

Bangkok Friday March 20, 2010, 18:43:39 PM Melbourne Friday March 20, 2010, 22:43:39

PM

 
Barcelona Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM Montreal Friday March 20, 2010, 06:43:39

AM

Beijing Friday March 20, 2010, 19:43:39 PM Moscow Friday March 20, 2010, 14:43:39 PM

Beirut Friday March 20, 2010, 13:43:39 PM New Delhi Friday March 20, 2010, 17:43:39 PM

Berlin Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM Ottawa Friday March 20, 2010, 06:43:39 AM

Chicago Friday March 20, 2010, 05:43:39 AM Tokyo Friday March 20, 2010, 20:43:39 AM

 
Copenhagen Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM Toronto Friday March 20, 2010,

07 43 39  AM

Frankfurt Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM Vancouver Friday March 20, 2010, 03:43:39

AM
Geneva Friday March 20, 2010, 12:43:39 AM Washington DC Friday March 20, 2010,





گ

http://zamaaneh.com/special/2009/09/_george.html

http://zamaaneh.com/rohani/2009/09/post_285.html



نویسه جدید وبلاگ

در انتخاب بانفوذ ترین شخصیتهای جهان چند شاخص مد نظر قرار داشته که یکی از آنها تعداد انسان‌هایی بوده که نفوذ شخصیت‌ها شامل حال آنها می‌شود. علاوه بر این میزان سرمایه تحت کنترل افراد و توانایی آنها در تاثیرگذاری بر عرصه‌های مختلف زندگی سایر افراد نیز در این انتخاب نقش داشته است.
شبکه ایران: این لیست در حالی تنظیم شده است که علاوه بر اسامه بن لادن، نام "ال‌چاپو" بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر مکزیک نیزدر آن به چشم می‌خورد و این موضوعیست که مورد اعتراض دولت مکزیک قرار گرفته است.

به گزارش روزنامه دیلی‌تلگراف چاپ لندن مجله آمریکایی فوربس فهرست بانفوذترین شخصیت‌های سیاسی جهان را منتشر کرد.

بنا بر گفته مولفان این فهرست، در انتخاب بانفوذ ترین شخصیتهای جهان چند شاخص مد نظر قرار داشته که یکی از آنها تعداد انسان‌هایی بوده که نفوذ شخصیت‌ها شامل حال آنها می‌شود.

علاوه بر این میزان سرمایه تحت کنترل افراد و توانایی آنها در تاثیرگذاری بر عرصه‌های مختلف زندگی سایر افراد نیز در این انتخاب نقش داشته است.

این روزنامه در گزارش خود آورده است که همانطور که انتظار می‌رفت "باراک اوباما" رییس‌جمهور آمریکا در این لیست جای نخست را به خود اختصاص داده است و "هوجینتائو" رییس‌جمهور چین پس از او در جای دوم، و "ولادیمیر پوتین" نخست‌وزیر روسیه در جای سوم قرار گرفته است.

دیلی‌تلگراف در گزارش خود آورده است که : "گوردون براون" نخست‌وزیر انگلیس در رتبه 29 و "نیکولای سارکوزی" رییس‌جمهور فرانسه در جای 56 قرار گرفته است.

این روزنامه افزوده است که تنها انگلیسی دیگر این لیست 67 نفره، "مارک تامپسون" مدیر شبکه خبری BBC است که در جای 65 قرار گرفته است.

"تایکون کارلوس اسلیم" تاجر مکزیکی که با فعالیت در صنعت ارتباطات توانسته است سومین فرد توانگر دنیا شود در این لیست توانسته ششمین فرد بانفوذ دنیا باشد.

"بن برنانکه" رییس خزانه‌داری آمریکا در این لیست در جای چهارم است و "رابرت مرداک" از شخصیت های صهیونیست و پرنفوذ رسانه‌ای در جای هفتم قرار گرفته است.

قدرتمندان دنیای اینترنت نیز در ده نفر اول این لیست جای دارند. " سرگی برین" و "لاری پیج" بانیان شرکت گوگل رتبه پنجم را کسب کرده و "بیل گیتس" موسس مایکروسافت نیز در جای دهم قرار گرفته است.

"مایک داک" بزرگترین خرده‌فروش آمریکایی و مدیر بزرگترین شرکت خصوصی آمریکا، "وال مارت" در جای هشتم قرار دارد که بانفوذتر از "سلطان بن عبدالعزیز" پادشاه عربستان و صاحب چاه‌های بزرگ نفتی که در جای نهم قرار گرفته، شناخته شده است.

"سیلویو برلوسکنی" نخست‌وزیر ایتالیا، سرمایه‌دار بزرگ و صاحب باشگاه فوتبال میلان مکان دوازدهم فهرست را پس از پاپ که در مکان یازدهم قرار دارد، در اختیار گرفته است.

خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در گزارش خود آورده است که مجله فوربس نام "ال‌چاپو" قاچاقچی بززرگ مواد مخدر که در کوههای شمالی مکزیک پنهان است را در مکان 41 این لیست قرار داده است.

این درحالیست که دولت مکزیک نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و حتی پیش از این به قرار گرفتن نام او در لیست توانگران دنیا اعتراض کرده بود.

در لیست 67 نفره پرنفوذترین افراددنیا "دمیتری مدودف" رییس‌جمهور روسیه در این فهرست پس از همه رهبران کشورهای اروپایی قرار گرفته و مکان 43 را به خود اختصاص داده است.

"اسامه بن لادن" رییس شبکه تروریستی القاعده در مکان 37 این جدول قرار گرفته است.



نویسه جدید وبلاگ

در انتخاب بانفوذ ترین شخصیتهای جهان چند شاخص مد نظر قرار داشته که یکی از آنها تعداد انسان‌هایی بوده که نفوذ شخصیت‌ها شامل حال آنها می‌شود. علاوه بر این میزان سرمایه تحت کنترل افراد و توانایی آنها در تاثیرگذاری بر عرصه‌های مختلف زندگی سایر افراد نیز در این انتخاب نقش داشته است.
شبکه ایران: این لیست در حالی تنظیم شده است که علاوه بر اسامه بن لادن، نام "ال‌چاپو" بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر مکزیک نیزدر آن به چشم می‌خورد و این موضوعیست که مورد اعتراض دولت مکزیک قرار گرفته است.

به گزارش روزنامه دیلی‌تلگراف چاپ لندن مجله آمریکایی فوربس فهرست بانفوذترین شخصیت‌های سیاسی جهان را منتشر کرد.

بنا بر گفته مولفان این فهرست، در انتخاب بانفوذ ترین شخصیتهای جهان چند شاخص مد نظر قرار داشته که یکی از آنها تعداد انسان‌هایی بوده که نفوذ شخصیت‌ها شامل حال آنها می‌شود.

علاوه بر این میزان سرمایه تحت کنترل افراد و توانایی آنها در تاثیرگذاری بر عرصه‌های مختلف زندگی سایر افراد نیز در این انتخاب نقش داشته است.

این روزنامه در گزارش خود آورده است که همانطور که انتظار می‌رفت "باراک اوباما" رییس‌جمهور آمریکا در این لیست جای نخست را به خود اختصاص داده است و "هوجینتائو" رییس‌جمهور چین پس از او در جای دوم، و "ولادیمیر پوتین" نخست‌وزیر روسیه در جای سوم قرار گرفته است.

دیلی‌تلگراف در گزارش خود آورده است که : "گوردون براون" نخست‌وزیر انگلیس در رتبه 29 و "نیکولای سارکوزی" رییس‌جمهور فرانسه در جای 56 قرار گرفته است.

این روزنامه افزوده است که تنها انگلیسی دیگر این لیست 67 نفره، "مارک تامپسون" مدیر شبکه خبری BBC است که در جای 65 قرار گرفته است.

"تایکون کارلوس اسلیم" تاجر مکزیکی که با فعالیت در صنعت ارتباطات توانسته است سومین فرد توانگر دنیا شود در این لیست توانسته ششمین فرد بانفوذ دنیا باشد.

"بن برنانکه" رییس خزانه‌داری آمریکا در این لیست در جای چهارم است و "رابرت مرداک" از شخصیت های صهیونیست و پرنفوذ رسانه‌ای در جای هفتم قرار گرفته است.

قدرتمندان دنیای اینترنت نیز در ده نفر اول این لیست جای دارند. " سرگی برین" و "لاری پیج" بانیان شرکت گوگل رتبه پنجم را کسب کرده و "بیل گیتس" موسس مایکروسافت نیز در جای دهم قرار گرفته است.

"مایک داک" بزرگترین خرده‌فروش آمریکایی و مدیر بزرگترین شرکت خصوصی آمریکا، "وال مارت" در جای هشتم قرار دارد که بانفوذتر از "سلطان بن عبدالعزیز" پادشاه عربستان و صاحب چاه‌های بزرگ نفتی که در جای نهم قرار گرفته، شناخته شده است.

"سیلویو برلوسکنی" نخست‌وزیر ایتالیا، سرمایه‌دار بزرگ و صاحب باشگاه فوتبال میلان مکان دوازدهم فهرست را پس از پاپ که در مکان یازدهم قرار دارد، در اختیار گرفته است.

خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در گزارش خود آورده است که مجله فوربس نام "ال‌چاپو" قاچاقچی بززرگ مواد مخدر که در کوههای شمالی مکزیک پنهان است را در مکان 41 این لیست قرار داده است.

این درحالیست که دولت مکزیک نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و حتی پیش از این به قرار گرفتن نام او در لیست توانگران دنیا اعتراض کرده بود.

در لیست 67 نفره پرنفوذترین افراددنیا "دمیتری مدودف" رییس‌جمهور روسیه در این فهرست پس از همه رهبران کشورهای اروپایی قرار گرفته و مکان 43 را به خود اختصاص داده است.

"اسامه بن لادن" رییس شبکه تروریستی القاعده در مکان 37 این جدول قرار گرفته است.



نویسه جدید وبلاگ

سایتهای دیکشنری آنلاین انگلیسی به فارسی








نویسه جدید وبلاگ

http://vafadar-soft.blogfa.com/post-79.aspx



نویسه جدید وبلاگ

داستان تاريخي اعدام بابک خرمدين

 


روز قبل از اعدام،خليفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينند.


بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وي را سوار بر پيلي كرده در شهر بگردانند.


پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختي زنانه و بسيارزننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.


پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصداي بسيار زياد با حضور شخص خليفه برفراز سكوي مخصوصي كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد.


براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند .

ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتت دربرابر مرگ چند است!

بابك گفت: خواهيد ديد.


چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خوني كه از بازويش فوران ميكرد صورتش را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشود و چهره‌ام زرد ميشود، و تو خواهي پنداشت كه رنگ رويم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره‌ام را خونين كردم تا زرديش ديده نشود .


به اين ترتيب دستها و پاهاي بابك را بريدند . چون بابك برزمين درغلتيد، خليفه دستور داد شكمش را بدرد... پس از ساعاتي كه اين حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند.

پس ازآن چوبه‌ي داري در ميدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ي بابك را بردار زدند، و سرش را خليفه به خراسان فرستاد .


آخرين گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلي همداني )

چنين بوده است :
تو اي معتصم خيال مکن که با کشتن من فرياد استقلال طلبي ايرانيان را خاموش خواهي کرد من لرزه اي بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دير يا زود آن را سرنگون خواهد نمود ..

تو اکنون که مرا تکه تکه ميکني هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ايران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالي شما پاسداران جهل و ستم را از ميان بر خواهد داشت !


اين را بدان که ايراني هرگز زير بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بيگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسي به جوانان ايران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .


من مردانگي و درس مبارزه را به جوانان ايران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشيرش را براي بريدن دست و پاهاي من تيز ميکند صدها ايراني با خون بجوش آمده آماده طغيان هستند مازيار هنوز مبارزه ميکند و صدها بابک و مازيار ديگر آماده اند تا مردانه برخيزند و ميهن گرامي را از دست متجاوزان و يوغ اعراب بدوي و مردم فريب برهانند .


اما تو اي افشين . . . در انتظار

و بدينسان نخست دست چپ بابک بريده شد و سپس دست راست او و بعد پاهايش و در نهايت دو خنجر در ميان دنده هايش فرو رفت و آخرين سخني که بابک با فريادي بلند بر زبان آورد اين بود :
" پاينده ايران "

روز اعدام بابک خرمدين و تکه تکه کردن بدنش در تاريخ 2 صفر سال 223 هجري قمري انجام گرفت که مسعودي در کتاب مشهور مروج الذهب اين تاريخ را براي ايرانيان بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك يعني چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد


برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند.


طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند.

(تاريخ ايران-دکتر خنجي)

معتصم خليفه عباسي، چنانکه نظام الملک در سياست نامه خود مي نويسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ايراني، بابک ، مازيار وافشين رو که هر سه آنها به حيله اسير شده بودند به دار آويخته بود،مجلس ضيافتي ترتيب داده بود که در طول آن 3 بار پياپي مجلس را ترک گفت و هربار ساعتي بعد برمي گشت.


در بار سوم در پاسخ حاضران که جوياي علت اين غيبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به يکي از دختران پدر کشته اين سه سردار تجاوز كرده است، و حاضران با او از اين بابت به نماز ايستادند و خداوند را شکر گفتند. (تولدي ديگر-شجاع الدين شفا).




نویسه جدید وبلاگ

10اکتشاف برتر باستان‌شناسي 2009 معرفي شد




 

سايت علمي خبري نشنال جئوگرافيک، 10 اکتشاف برتر باستان‌شناسي سال 2009 را معرفي کرد.

به گزارش ميراث آريا(
chtn)،‌ سايت علمي خبري نشنال جئوگرافيک که همه ساله در آخرين ماه سال، اقدام به معرفي برترين‌‌ وقايع علمي سال مي‌کند، در آخرين روزهاي سال 2009،‌ به معرفي 10 اکتشاف باستان‌شناسي که بيشترين بازتاب در سطح جهان داشته است، پرد اخت.

کشف اسکلت‌هاي باستاني شگفت انگيز در آلمان که منجر به شناسايي گورهاي عصر آهن با اسکلت يک زن و جواهر آلاتي از دندان سگ شد.

کشف جمجمه يک ساحره قرون وسطي در ايتاليا. در اين اکتشاف بخشي از بدن و جمجمه زني که با آجري در دهان دفن شده بود نشان داده شده است. به گفته باستان‌شناسان اين روش در قرون وسطي براي شکنجه جادوگران مورد استفاده قرار مي‌گرفته است.

کشف بقايايي از کشتي دزدان دريايي در ايالت کاروليناي شمالي. اين کشتي شکسته که به همراه سکه‌ها، اشيا طلايي کوچکک و ابزار آلات جنگي خود در آب‌هاي کاروليناي شمالي کشف شد متعلق بلکليرد، دزد دريايي بريتانيايي در قرن هجدهم بود.

کشف زير دريايي سامورايي ژاپن در جنگ جهاني دوم. اين زير دريايي ژاپني که در جنگ جهاني دوم مورد استفاده قرار مي‌گرفت در ماه فوريه کشف و در ماه نوامبر به اطلاع عموم رسيد.

کشف بنايي سنگي قديمي‌تر از سنگ‌هاي نگهبان در انگلستان. کشف بنايي شبيه به انبارغلات با ويرانه‌هايي از معابد، ده ها تپه تدفيني و دو مقبره بزرگ که به گفته باستان‌شناسان نشان دهنده نخستين سبک هاي معماري بريتانيا بوده اند.

کشف سنگ‌هاي حجاري شده اسرار آميز در جيمزستون امريکا. باستان‌شناسان هنوزهم درحال رمز گشايي سنگ نگاره‌هاي اسرارآميز 400ساله‌اي هستند که در ماه ژوئن حين حفر چاهي در يک سکونتگاه قديمي در ويرجيناي امريکا به دست آمده است.

کشف مقبره باستاني سلطان جواهر در پرو. اين مقبره 1500 ساله منحصر به فرد که به دو سبک باستاني و با مجموعه‌اي از جواهرآلات سلطنتي مزين شده بود، اطلاعات مهمي از تمدن سرخپوستان موچه قاره امريکا را بيان کرد.

نمايش مهارت دندانپزشکان نخستين با کشف دندان‌هاي جواهر کاري شده. کشف اسکلت انساني در مکزيک با دندان‌هاي جواهر کاري شده با قدمتي بالغ بر 2500 سال، مهارت دندانپزشکان نخستين قاره امريکا را به تصوير کشيد.

کشف بزرگترين مجموعه از گنجينه آنگلوساکسون‌ها در انگلستان. اين يافته‌ها که درحال حاضر بزرگترين گنجينه طلايي شناخته شده آنگلوساکسون‌ها معرفي شده است در ماه جولاي توسط يک عتيقه‌شناس آماتور در انگلستان کشف و به نمايش گذاشته شد.

کشف بقاياي کشتي ارواح جويندگان طلا. اين کشتي متعلق به دزدان دريايي قاره امريکا در اوايل قرن بيستم بوده است که بر اثر طوفان دريايي اواخر ماه اکتبر سال 1901 در منطقه يوکان کانادا غرق شده بوده است./109





نویسه جدید وبلاگ

در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
ھمه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مھر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
ھمه بنده ناب یزدان پاک
ھمه دل پر از مھر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نھاد
بزرگی به مردی و فرھنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و ھوش ما
چه شد مھر میھن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
ھمه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم




گزارش تخلف
بعدی